در یک روز آفتابی و آسمان آبی، خورشید بر زمین درخشید و با اشعههای نور خود، جهانی پر از آرامش خلق کرد. پرندهها از درختان بالا بالا پرواز میکردند و در آسمانی بینهایت، مانند شاهکاری از نقاشی خداوند، رنگارنگ و زیبا به نظر میرسیدند.
اما به طرز عجیب و غریبی، ابرهای تیره آسمان را به خود جلوه دادند و قطرات باران شروع به باریدن کردند. همراه با باران، صدای شادی پرندگان هم آغاز شد و همه بومیان زمین با خوشحالی و روحیه تازه از روزی که با مهربانی آسمانی باران شروع شد، بهره برد.
از چشمهها و رودخانهها روانه ها لبریز شد و به شدت بارید. دانه های برف نیز همراه باران، زمین را سفید پوش خود نمودند.
در این هنگام، رعد و برق همراه با همه آنها ظاهر شد. صدای خرگوشها از تپیدن درختان قدیمی عرضه کرد و صدای کوچک موشها از خزیدن زمین لفاظ اشتراکی را داشتند.
در نهایت، این سرزمین با همه آن طبیعت زیبا و جرم و جنایتها و احساسات شاعرانه روزی تازه را دریافت نمود و حسِ وحشی و زیبا را در خود پدید آورد.
امیدوارم مفید باشه.
تاج بدههه:)